سفر؛ ریسمانی برای نجات از روزمرگی

چند وقتی بود که در پی حس عقب‌افتادگی به خاطر کم نوشتن در سال‌های گذشته، ریتم زندگی‌ام شدت گرفته بود. مصرانه تلاش داشتم از جغد شب‌زنده‌دار تبدیل به پرنده‌ای سحرحیز شوم، گنجشک یا خروس؟ چه توفیری دارد؟ صبح‌ها زود بیدار می‌شدم؛ راس پنج. اما شب‌ها همچنان دیر می‌خوابیدم. بعد از دو هفته تاثیر زود بیدار شدن در پیشرفت کار مشهود بود ولی اثر کم‌خوابی به همان میزان بر سلامت جسمم.

 

از یک‌سو اشتیاق و رضایت برای زندگی تازه‌ی سرشار از انگیزه، از یک سو خستگی و ضعف جسمانی. باید بین رسیدن به توسعه‌ی فردی و حفظ سلامت جسم و حتا روحم تعادل برقرار می‌کردم، اما پروسه‌ای بود زمان‌بر و نیازمند زمان.

 

سفر به سوی توسعه‌ی فردی، پیشرفت و پیشبرد اهداف، سفری است سرشار از شگفتی و لذت، اما در کنار جذابیت و آفرینش، هیجان و انگیزه، گاهی خسته‌کننده، سخت و طاقت‌فرساست. اگر هدف شما توسعه‌ی فردی در زمینه‌ی هنری باشد می‌دانید که موانعی چون سرخوردگی، کمبود ایده، انتقاد دیگران و دچارشدگی به رخوت از یک سو، و از سوی دیگر خستگی روحی و جسمی، ناتوانی در ایجاد تعادل بین وظایف و علایق جزء جدایی‌ناپذیر خلاقیت و آفرینش است. گاهی باید متحمل فشار روزافزونی شد که ممکن است سبب دلزدگی و تسلیم شدن و رها کردن همه‌چیز گردد.

 

برای رهایی و فائق شدن بر این موانع چه می‌کنید؟ چطور می‌توان با همان انگیزه و اشتیاق اولیه سفر را ادامه داد؟ اجازه می‌دهید این موانع سد راه‌تان شود و شما را از آنچه می‌خواهید دور سازند و یا برای بازگرداندن حس و حال جادویی آفرینش در پی راه‌‌حل می‌گردید؟

 

از نظر من برای هرکس، راهی منحصربه‌فرد وجود دارد که در این مواقع باید همچون ریسمانی نجات‌بخش پیش از غرق شدن در آب‌های خروشان دل‌مردگی، به آن چنگ زد. بد به حال کسانی که نه ریسمانی دارند و نه حتا به لزوم وجودش پی برده‌اند. شما چنین ریسمانی دارید؟ اصلن تا به حال به ضرورت بودنش فکر کرده‌اید؟

 

ریسمان من سفر است. فرقی ندارد به کجا و چند روز، همین که جایی جدید و باب سلیقه‌ام باشد، همین که حتا دو روز مرا از من بگیرد و تنوع به زندگی‌ام ببخشد، کافی است. البته کسی که اهل سفر باشد می‌داند، سفر به خارج از مرزها و به مدت طولانی بسیار جذاب است، اما اگر خود و نیازت را بشناسی، می‌توانی با سفری یک روزه به جایی نزدیک محل زندگی‌ات نیز به آنچه از نظر من هدف غایی سفر است، یعنی تجدیدقوا در مسیر شناخت خود، برسی.

 

هر زمان از زندگی و روزمرگی از تلاش و ساختن و حتا از خود خسته می‌شوم، این سفر است که با جادوی خود مرا نه چون پیش از خستگی که بارها بیش از آن، زنده و مشتاق به بالندگی و زیستن باز می‌گرداند. و چه سعادتی است زمانی که در سفر بدون تفکر و اجبار   می‌نویسم. زمانی که تخیل را رها می‌سازم که در خلسه‌ی سفر سیر کند و از هر دری بدون دخالت من، سانسورها و ایده‌آل‌گرایی‌ها، بی‌واسطه و از راه انگشتانم یک‌نفس بر کاغذ جاری شود.

 

نصیحت و پند و اندرزی در کار نیست. بارها نوشته‌ام که در وبلاگم تنها تجربیات زیسته‌ام را برای شما دوستانی که زمان‌تان را به من هدیه می‌دهید، می‌گویم، نه آنچه در کتاب‌ها و فضای مجازی می‌خوانم. تجربه می‌کنم و آنچه برایم مفید و ارزشمند بوده برای‌تان نقل می‌کنم. حتا اگر یک نفر از آنچه برای من مفید بوده، سود ببرد، من به آنچه انگیزه‌ی وبلاگ‌نویسی‌ام است، رسیده‌ام.

 

هرگاه شرایط اجازه دهد، بدون وسواس و سختگیری، برای تاب آوردن، برای پیروزی و مشتاق ماندن در سفر زندگی، راهی می‌شوم. یک‌جاماندن، انسان را بیمار می‌کند. سفر درمان و نجات‌دهنده‌ی روح و جسم من بوده و هست. از نظر من آنکه سفر را نمی‌پسندد، یا معنای سفر را درک نکرده و یا به روح و روانش چیزی بدهکار است که روزی باید تسویه شود. تسویه حسابی که گاهی، بهره‌ای دردناک طلب می‌کند.

 

 

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط

برای دانلود آنی این کتاب فقط کافی است ایمیل خودتان را در قاب زیر وارد کنید (پس از وارد کردن ایمیل کتاب به طور خودکار به پوشۀ دانلودهای سیستم شما اضافه خواهد شد):