کاریکلماتور نویسی بار اول توسط پرویز شاپور ابداع شد. شاملوی بزرگ از ترکیب دو کلمه ی کلمه و کاریکاتور نام کاریکلماتور برروی نوشته های شاپور نهاد. برخلاف نام سخت و نسبتا طولانی اش سبکی است که باید موجز، ساده و به بیانی عامیانه باشد و البته اغلب ظنزآمیز است که با کنایه مفاهیم انتقادی و گاه شاعرانه را به سادگی و تیزبینانه بیان می کند. نمونه هایی از کاریکلماتورهای استاد این سبک جناب شاپور :
به اندازه ای تشنه ام که اشک ریختن به قیمت جانم تمام مشود.
- دود سرگرم بالا رفتن از سقوط است.
- چشمت لبریز نگاه نامحرم است.
سبکی است که به تازگی با آن آشنا شده ام. قصد دارم هر از گاهی که ذهنم یاری کرد و ذوقی نشان داد در این صفحه سیاه مشق هایم را بنویسم.
- مهتاب را تاب دادم ماه افتاد.
- شیرین به کام فرهاد تلخ شد.
- در قفس ذهنم را باز گذاشتم، طفلی جلد است پر نمی کشد.
- آنقدر دلم باز شد تا ترکید.
- چشم و دل را می شود سیر کرد شکم را چه کنیم.
- از بس غصه خوردم چاق شدم. برای لاغری قرص شادی چند؟
- سر گناهکار نه پای دار رفت نه بالای دار.
- قلمم جان داد تا قصه ای زاده شود.
- آب رفته که به جوی بازگشت، سیل آمد.
- صداقت مانع کسب است.
- به معتاد گفتم ترک کن گفت موجب مرض است.
- ترس برادر ندارد، نام دیگرش مرگ است.
- در آسانسور دلم سر می خورد.
- از تنگی آسمان است که برخی از ستاره ها هجرت می کنند.
- امید، آمد نیامد دارد.
- امید واهی از نومیدی کشنده تر است.
- بریدن از امید،سرآغاز راهی است نو.
- از دیگران امیدت را ببر تا به خودت امیدوار شوی.
- امید را نبند، بگذار رها باشد.
- امید که مرد، آرزو خودکشی کرد.
- آسمان از بغض سیاه شد.
- رود در پی دریا روان شد ولی مرداب گشت.
- قلب سنگت شیشه ی دلم را شکست.
- آینه تصویرم را خورد.
- به آینه سنگ نشان دادم زیبا نشانم داد.
- آینه دروغ گفت بلد نیست، نتوانستیم رفیق شویم.
- آینه که شکست ترک خوردم.
- سنگ نگاهت،آینه ی دلم را شکست.
- آنقدر خودم را دوست نداشتم تا تصویرم در آینه محو شد.
- دیگر به آینه نمی نگرم. آن که آنجاست را نمی شناسم.
- آینه شکست من محو شدم.
- در آینه ی چشمانت زیباترم.
- چشمانت آینه ی من است.
- پینکیو هم راستگو شد ولی سیاستمدار نه.
- یه روز یه سیاستمدار راست گفت، مرد.
- رنگین کمان به بدرقه باران آمد.
- آسمان هم به بدبختی ما عادت کرده، دیگر نمیگرید.
- جنگل که با آسمان قهر کرد، بیابان شد.
- خورشید به ابر چشمک زد، ابر از خجالت آب شد و بارید.
- دریا به کودکانش که غضب میکند، می گوید برید به ساحل به کارای زشتتون فکر کنید.
- ماه آنقدرام که می گویند میل دیده شدن ندارد، ابر که می بیند در پناهش پنهان می شود.
- خسته که شدم، انگیزه کولم کرد.
- امید عصای انگیزه شد.
- آنقدر چشم در برابر چشم کور شد که بینایی نماند.
- در مدرسه سواد زاده شد، خلاقیت مرد.
- دیگ به دیگ میگه خودتو یه سیم بکش.
- راه دلم به دلش بن بست بود.
- پینوکیو هم راستگو شد. سیاستمدار نه.
- یه روز یه سیاستمدار راست گفت، مرد.
- ماهی را هر وقت از آب بگیری می میره.
- خسته و ناامید که شدم انگیزه کولم کرد.
- امید عصای انگیزه شد.
- عدالت تنها دروغی است که همه دوست دارند باور کنند.
- آنقدر چشم در برابر چشم کور شد که دیگر بینایی باقی نماند.
- اگر کسی برام تب کرد منم تب میکنم براش چرا باید بمیرم؟
- یه چشممنون به آینده بود چشم دیگه به گذشته. تنها زندگیمون رو از دست دادیم.
- برای خودم قبر خریدم تا زندگی کنم.
- مردم به مراسم تشییع جنازه می رن که باور کنند زنده اند.
- از جناب محترم شتر می خواهم تا اطلاع ثانوی مقابل منزل بنده خوابشان نگیرد.
- به نوشته هایم که نگاه می کنم می گویم قربون دست و پای بلورینتون.
- باز خوانی نوشته هایم چون سیلی به صورت ذوق زدگی ناشی از خلق شاهکاری بدیع بود.
- توان و سوادم که ته می کشد، روند تمام نشدنی بازنویسی به سر می رسد.
- حلیم با نمک، فسنجون ترش و دلمه ی برگ شیرین شوخی های وقیحانه با ذائقه اند.
- کاش سازمان ملل به جای آدم های ترسو و محافظه کار با کودکانی جایگزین می شد که بدون فهمیدن زبان هم در پنج دقیقه به تفاهم می رسند و بدون داد و قال در کنار هم به شادی بازی می کنند.
2 پاسخ
کاریکلماتورِ “شیرین به کام فرهاد تلخ شد”، خیلی خوب شده 👌
ممنون از وقتتون و لطفتون خوشحالم از سایتم بازدید کردید